ماجراهای کله قند خونه ما...................
سلام خوشگل مامانی..............
امروز بالاخره بعد یک ماه فکر کردن یه تصمیماتی گرفتم راجب وبلاگت.اینجا نمی گم که امکان داره مدیریت وبلاگ برام یه خواب هایی ببینه.خخخخخخخ
شاید وبت رو به سایت تبدیل کردم.تو نت سرچ کردم دیدم هزینه ای نمی شه ولی حداقل دستم خیلی باز می شه.
شاید این وبت رو کتابچه کردم و برات چاپ کردم.
الان 3 روزه که تب داری و دکتر شیاف و کیتوتیفن و سفیکسیم برات نوشته.
می خوام این بار پزشکی رو که دکتر انداخته رو دوشم و هر روز به معلوماتم اضافه می کنه رو برات تبدیل به یه کتاب یا سایت کنم.
امروز زنگ زدم مهد و گفتن تب نداری.خداروشکر سفیکسیم داره اثر می کنه.البته ما بین این داروها مامانی داره گیاه درمانی می کنه.گل ختمی هم بهت می دم که برای گلوت خوبه.نرمش می کنه تا تاولهاش خوب بشه.
چند وقت پیش یه کفش برات خریدیم که جغجغه ای بود.گفتیم شاید تشویق به راه رفتن بشی .ولی خانوم خانوما انگار اصلا حس راه رفتن نداری.با کفش می خوابی با کفش بیدار می شی.با کفش حموم میری.با کفش از مانع رد می شی.
خلاصه شیرازی به تمام معنا به شما می گن.البته نگران نیستم چون دکتر گفت بقیه عملکردت نشون میده مشکل نداری و محافظه کاری.و بالاخره راه می افتی.
چند روز پیش هم می خواستی شلوارک بابایی رو بپوشی.بابایی هم استقبال کرد و پات کرد.
اینم عکسات:
بفرمائید کفش.............
شلوارک بابایی رو بالاخره پوشیدم...........