18ماهگی شیطون بلای مامان و بابا............
سلام کله قند مامان.........
امروز روز واکسن 18ماهگیته.خاله معصومه می گه باران دو روز برای این واکسن تب کرد.البته هر بچه ای یه جوره ولی خوب احتمال تب هست و مامانی 2روز برات مرخصی گرفتم که خونه باشم و ازت مراقبت کنم.
امروز رفتیم بهداشت ولی خانومه گفت دوشنبه یا 4شنبه بیایین.به همه همینو گفتیم.مامانی کلی عصبانی شدم و یک لحظه خودمو کنترل کردم و گفتم:من زنگ زدم قبل اومدنمون.اون آقاهه گفت که زود بیایین واکسن رو تا نیم ساعت دیگه میارن اینجا؟؟؟؟؟خانومه گفت نه ایشون اشتباهی فهمیدن و اشتباهی انتقال دادن.منم گفتم:خب لااقل قد و وزنش کنین.
قد:82سانت.......ماشالله
وزن:12کیلو
دور سر:49
هیچی دیگه ، مامانی مرخصی رو به دوشنبه و 3شنبه تغییر داد و شما رفتی مهد و منم برگشتم سرکار
راستییییییییییییییی 18ماهگیت هم تموم شد و وارد 19ماهگی شدی ....مبارک باشه مخمل خوشگلم...
یه سری عکس مربوط به اومدن مادرجون به بندرعباس بود که وقت نشد بزارم تو وبت.الان میزارم.مادر جون جمعه رسید خونمون و جمعه بعدش(93/06/07) با خاله مینا و خاله منیره اینا رفتیم سمت حاجی آباد.تجربه خوبی بود.خوش گذشت.مخصوصا به شما.چون شما که بز از نزدیک ندیده بودی.یه گله از بزها رو بین کلی درخت نخل دیدی.خیلی ذوق می کردی و اصرار داشتی دنبالشون بریم و بگیریمش.اونجا پدرشوهر خاله مینا یه خونه باغ قدیمی داشت.تو حیاطشون یه درخت نخل داشت که خرماهاش رسیده بود.عمو محمدرضا(بابای علی اصغر) برامون از اون خرماها چید تا با چایی بخوریم.بعد که استراحت کردیم رفتیم تو باغ هایی که پر از نخل خرما بود.کلی هم بز اونجا داشتن می چریدن.کلی پیاده روی کردیم وبا هم حرف زدیم و خندیدیم.واسه ناهار هم که بزرگترها بوی کباب راه انداختن و جوجه به سیخ کشیدن.ولی از بس شیطونی کردی موقع ناهار خواب بودی و بعدشم گشنت نبود.آخه قبلش خاله مینا به شما بچه ها استانبولی مرغ داده بود که ته بندی بشه براتون.بعد ناهار هم رفتیم چشمه.قبل از چشمه یه جوجه تیغی بیچاره رو پیدا کردیم که معلوم بود روز قبلش خوردنش.تیغاش یه طرف ، دست و پاشم یه طرف.دلم براش سوخت.تو چشمه اولین تجربه ایستادن تو آب رو داشتی.آخه قبلا که ساحل می بردیمت کوچولو بودی و می ترسیدی پات به آب دریا بخوره.بهت خیلی خوش گذشت.سنجاقک های رنگی، آب زلال و هوای خنک اونم تو بغل مامان و بابا ،نه تو مهد کودک .................
این عکس برای ساعت 6ونیم صبح روز 7شهریور ماهه که می خواستیم بریم حاجی آباد.باید زود راه می افتادیم که زود برسیم.جیگر طلا خواب بود.........مدل خوابیدنشو نیگا
مادرا و دخترها و نوه ها تو ماشین در راه حاجی آباد........
قبل از رسیدن به حاجی آباد تو یه نخلستان خرما صبحونمون رو خوردیم.........
اینم علی آقای کوچولو که چند روز دیگه 3سالش تموم می شه.خیلی نازم صحبت می کنه.پسر خوب و دست و دلباز
دختر خاله باران در خونه باغ.........مخمل خالست دیگه....باهوش و کنجکاو
خاله میناو علی اصغر.......خاله معصومه و باران.........مادرجون ------در نخلستان
بابا جون مهربون
اینم نخودچه ما که تو آب چشمه خودشو صفا داد..........
اینم عکس برگشت از سفر روز جمعمونه..........همه خسته نباشید...
از سمت چپ :آقا محمد رضا و خاله مینا.........خاله منیره و علی اصغر.....بقیه هم که معرف حضورتون هستن.......
بقیه عکسا در ادامه............جالبه حتما دنبال کنید(عمو وحید تو هم بیا سورپرایز داری)
تو خونه باغ که رسیدیم دیدیم بعلللللللللله.....خشت عمو وحید جر رفت و خخخخخخخخخخخ......خندم میاد خوب چیکار کنم......
شانس آورد شلوار راحتی با خودش آورده بود ....
یکم مسخره بازی در آوردیم و شلوارشو کرد تو جورابشو کلی خندیدیم.....عکسها همگی در خونه باغ گرفته شده.
.........عمو وحید با تسبیحی در دست و شلوار راحتی........
عکاس حرفه ای:خاله زری معروف به شکارچی لحظه ها
البته بد هم نشد.فرداش 3دست شلوار خوب و مجلسی برای خودش خرید.
عکسهای متفرقه.........
دمپایی مخملی که خیلی بهش علاقه پیدا کردهو نمی ذاره از پاش در بیاری.یه جفت صورتی همین مدلی هم برای مهدش داره.....این روزا هم خیلی سعی می کنه که بایسته.
ناز کردنتو قربون...........با اون موهای خوشملت.....
یه عکس در روز آخری که مادر جون مهمونمون بودن.خونه خاله معصومه
باران شیطون بلا و عموش..........
خاله معصومه و فندق مامان.........
آیلین در آسانسور با بابایی..........عشوتو قربون..........دلبری می کنه بیا و ببین
یک روز با مامانی در شرکت(5شنبه ها مهد تعطیله (البته تا 15شهریور)و شما با مامانی تو شرکت هستی....روفرشی هم شرکت داره که مخمل من رو زمین بتونه بشینه و بازی کنه)
14شهریور ماه93(جمعه)....صبحونه برات تخم مرغ رنده کردم و اینم نتیجش.یه مقداری رو خوردی وبا یه مقداری حموم تخم مرغی گرفتی مادر..........نکنه فکر کردی برف شادیه
اینم پکیج 100آفرین که 2هفته پیش برات سفارش دادم تا باهات کار کنم.مبارکت باشه.
و در آخر کلماتی که تکرار می کنی تا الان:
ساعت-بابا-مامان-دَدَ-پول-آب-بده-سبز-زرد-سه-کیف-عسل-کیک-نَه-سینی-نینی
کاغذ: اذ
ماشین: آشین(قبلا می گفتی شین)
برق:برخ
اون چیه؟
خاله کفایه که تو مهد کار می کنه رو تا می بینی می گی : ک ک......
وقتی بازی کلاغ پر می کنیم می گی .........پَر
توپ: پوپ
آبی(رنگ آبی)
هام(موقع خوردن می گی )
صدای حیوانات هم در میاری وقتی اسمشونو بگم: هاپو:آپ آپ.....
جوجه:جیک جیک
پیشی:میو(به زبون تو با ناز می شه اییا اییا)
ببعی :بَ
گاو: مــــا
لَب: اَب
آره: آ آ(با تائید سر همراهه)[smiley]s/sm82.gif[/smiley]
از وقتی صدای خروس شنیدی هی می گی مــــــا............این حیوون دایره تشخیص صدای حیوونا رو بهم ریخت.بی محلتا می گم خروس چی می گه :می گی مــــــــــــــا