کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

حکایت هزینه عشق

1393/7/17 9:03
نویسنده : ماماني
1,860 بازدید
اشتراک گذاری

 

شبی پسرک کوچک نزدمادرش رفت که در آشپزخانه شام درست می کردوکاغذی را به او داد.مادرش دستش را بادستمال خشک کردوکاغذرا به شرح زیرخواند:

 

*بابت تمیز کردن اتاقم            ۴۰۰۰ریال

*بابت خریدکردن برای شما      ۴۰۰۰ریال

*بابت بردن سطل زباله           ۲۰۰۰ریال

*بابت دریافت کارنامه قبولی    ۵۰۰۰ریال

*جمع بدهکاری شما:          ۱۸۰۰۰ریال

مادرباتبسمی بر لب کاغذرابرداشت وپشت آن نوشت:


*بابت ۹ماهی که تورا حامله بودم حساب نمیکنم مجانی.

*بابت تمام شب هایی که بیدارنشستم وازتو پرستاری می کردم وبرایت دعا

خواندم حساب نمیکنم مجانی.

*بابت تمامی زحمات و اشکهایی که در این سالها باعث شان تو بودی حساب

نمیکنم مجانی.

*بابت استحمام وشستشووحتی پاک کردن بینی ات حساب نمی کنم مجانی.

*وقتی تمام اینها را با هم جمع کنی کل هزینه ی عشق واقعی راحساب نمیکنم مجانی.

پسرک وقتی صورت حساب مادرش راخواند چشمانش پراز اشک شده بودودر

چشمان مادرش نگاه کرد و گفت:

            ((مادرخیلی دوستت دارم))

پسندها (5)

نظرات (0)