کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

درمان اسهال با گیاهان دارویی و درمان خانگی با مامان زری

سلام مخمل مامان........   این روزا یا من مریض می شم یا شما.من ویروس گرفتم..شما ویروس گرفتی..دوباره من و تازه شما که گرفتیو  خب شدی ، دکتر گفت به احتمال زیاد بعدش اسهال بشی. نزدیکای صبح که بالا آوردی نمی دونستم برای این قضیست یا از خوردن شیر زیادیه.کل نت رو شخم زدم که بازم تا آخر هفته با داروهای گیاهی خوبت کنم .اگه دیدم جواب نداد می برمت دکتر. اینا چیزایی که می خوام امتحان کنم.اگه جواب داد رنگشونو قرمز می کنم که یعنی هم بهش دادم و هم جواب داده. * * موز کال که زیاد رسیده نباشه -خرما- کته ماست -کته ماش-حریره بادام-هویج-کدو- کشک - ماست پروبیوتیک بدون نمک -سیر زیاد در سوپ-زیره سیاه- شکلات - تخم مرغ آب پز با نعناع س...
5 آبان 1393

راه رفتن آیلین....................پروسه نهایی.خخخخخخ

سلام مخمل مامان...............   بالاخره دیشب من و باباتو سورپرایز کردیو  راه افتادی.................... مامانی دیشب داشتم با عمه جونت صحبت می کردم که بابایی هورا کشید و گفت بیا ببین دخترت داره راه میره.منم تا اومدم دیدم از میز پذیرایی تا میز تلویزیون رو با یه حساسیتی داری راه میری و منو  بابا هی تشویقت می کردیم.قربونت برم من.تنبل خانوم شیرازی آخه مامانی قول داده بودم تا راه نیوفتی دیگه شیراز نمیریم.شما هم بالاخره به جمع دوپاها اضافه شدی..... حالا ذوق زیادت باعث شده بود که تلاش کنی و بخوای از میز تلویزیون بالا بری که مامانی اومدم و گرفتمتو گفتم نه تا اون حد عزیزم.حالا شما راه رفتن کامل رو یاد بگیر بعد بزن سر م...
27 مهر 1393

حامی پدر.............

دیروز بابایی قرار بود بره از دوستش برات یه پک 36تایی شیر بگیره که هی نره مغازه.وقتی من تو ماشین بودم و شما با بابایی رفتی یکهو صدای گریت اومد و دیدم شیری که دوست بابا بهت داده بود  رو سمتش پرتاب کردی و گریه کردی.جالبه که بابایی داشت با دوستش سر پول تعارف می کردن که شما فکر کردی می خواد بابا رو بزنه یا دعوا کنه.واسه همین شیر رو پرتاب کردی سمتش که اصلا شیر نخواستم بابامو نزن و گریه کردی.اشک تو چشمام جمع شد.چه دختر مدافع حقوق پدری دارم من.هزار ماشالله.   امروز که اومدم پیغاما رو ببینم دیدم که یه کاربری به اسم محمد اومده و پیغام گذاشته.اینم جواب من به اون آقا:   آقایی که چشم دیدن شادی مارو نداری.اینو بدون که ما با هم...
26 مهر 1393

حکایت هزینه عشق

  شبی پسرک کوچک نزدمادرش رفت که در آشپزخانه شام درست می کردوکاغذی را به او داد.مادرش دستش را بادستمال خشک کردوکاغذرا به شرح زیرخواند:   *بابت تمیز کردن اتاقم            ۴۰۰۰ریال *بابت خریدکردن برای شما      ۴۰۰۰ریال *بابت بردن سطل زباله           ۲۰۰۰ریال *بابت دریافت کارنامه قبولی    ۵۰۰۰ریال *جمع بدهکاری شما:          ۱۸۰۰۰ریال مادرباتبسمی بر لب کاغذرابرداشت وپشت آن نو...
17 مهر 1393

حرکات جدید......

سلام قند عسلم...................   بدی مامان کارمند همینه دیگه نمی فهمه کی فلان کارو مخملش انجام داده. دیروز 13مهر موقع شام دیدم قاشق رو که میاری نزدیک دهنت با اون یکی دستت کنار قاشق رو می گیری که نریزه زمین.کلی هم تلاش می کنیااااااااا کلی.مامانی هم کلی کیف کردم.واسه همین به بابایی موقعی که خواست بره بیرون سپردم که برای این کارت جایزه بگیره.بابایی هم یه دفتر فنری نقاشی با یه بسته مداد رنگی 12رنگ برات خرید.شما هم کلی ذوق کردی و جالبه که هر مدادی رو که از جعبش در میاوردی و استفاده می کردی دوباره می ذاشتیش سر جاش و دوباره یکی دیگه رو در میاوردی.قربون نظم و ترتیبت برم من مامان.عکساتم برسم اضافه می کنم.   یه کار جالبتم ا...
14 مهر 1393

19ماهگی کله قند مامان..............

سلام نخود فرنگی..............   از 18ماهگی به این ور داری فعال تر می شی....... کلماتی که تازه یاد گرفتی و به دایره کلمات قبلی اضافه می شه ایناست: عمه-عمو-(خاله:کاله) آیلین:آیین درخت چه رنگی:می گی سبز می خوام:خواهم........مثلا آب می بینی ، می گم آب می خوای؟می گی :خواهم
29 شهريور 1393

واکسن 18ماهگی ........

سلام مخملم......... واکسن 18ماهگیتو 24 شهریور زدیم .چون اون روز می زدن.برخلاف بقیه بچه ها ، شما تب نکردی  و در حد خفیف بود ولی گر گرفتگی کف دست و پات  و همون قسمت که واکسن بهت زده بودن زیاد بود.همون قسمت اندازه کف دست قرمز و متورم بود.معلوم بود خوب پخش نشده ، برای همین تو این دو روز که برات مرخصی گرفتم همش می بردمت حموم تا با آب گرم کار کمپرس گرم رو انجام بدم برات.چقدر این دو روز دوست داشتی راه بری.امیدوارم تو مهد هم از این به بعد باهات کار کنن.دیشب برای اینکه اینقدر تلاش می کردی که وایسی و به خودت تکیه کنی و استقلال داشته باشی ، بابایی دوباره برات کفش خرید.یه کفش چراغ دار خوشگل.حالا عکسشم برات می ذارم.مبارکت باشه. امروز...
26 شهريور 1393

18ماهگی شیطون بلای مامان و بابا............

سلام  کله قند مامان......... امروز روز واکسن 18ماهگیته.خاله معصومه می گه باران دو روز برای این واکسن تب کرد.البته هر بچه ای یه جوره ولی خوب احتمال تب هست و مامانی 2روز برات مرخصی گرفتم که خونه باشم و ازت مراقبت کنم. امروز رفتیم بهداشت ولی خانومه گفت دوشنبه یا 4شنبه بیایین.به همه همینو گفتیم.مامانی کلی عصبانی شدم و یک لحظه خودمو کنترل کردم و گفتم :من زنگ زدم قبل اومدنمون.اون آقاهه گفت که زود بیایین واکسن رو تا نیم ساعت دیگه میارن اینجا؟؟؟؟؟خانومه گفت نه ایشون اشتباهی فهمیدن و اشتباهی انتقال دادن.منم گفتم:خب لااقل قد و وزنش کنین. قد:82سانت.......ماشالله وزن:12کیلو دور سر:49 هیچی دیگه ، مامانی مرخصی رو به دوشنبه و 3شن...
22 شهريور 1393

چرا من ریاضی بلد نیستم؟ (آموزش با کودکان ) و انواع بازی

نام بازی: کلاغ‌ پر سن: 1 تا 3 سال تعداد نفرات: ٣-۴ نفر ( یا بیشتر) مواد لازم: ندارد روش بازی: بازیگران گرد می نشینند. یک نفر اوستا می شود که شروع به خواندن می کند. وقتی اسم پرنده ای را می برد بقیه اعضا باید بگویند " پر" اگر اسمی که می برد پرنده نباشد مکث می کنند. بعد شعر می خوانند : - کلاغ - پر - گنجشک - پر - گربه؟ - گربه که پر نمی زنه ، بالاشو به هم نمی زنه گربه که پر نمی زنه ، بالاشو به هم نمی زنه یک ورژن دومی هم از این شعر هست که به نظر من بامزه تره : گربه که پر نداره باباش خبر نداره! بهرحال باید سعی کنید که این بازی را به عنوان یک تجربه مفرح و یک بازی مشارکتی بازی کنید. برای گروه سنی زیر ۶ سال مناسب اس...
18 شهريور 1393

برای مادر عزیزم..........

سلام مامان گلم..........سلام به بهترین و با محبت ترین هدیه خدا.........عاشقتم مامان خوبم ببخش وقتی یادم افتاد که پیشمون نیستی و فرسنگ ها ازمون دوری کلی گریه کردم.راستش خیلی هواتو کردم.بغض گلومو گرفته.کیبورد رو درست نمی بینم.کاش برای همیشه پیشمون می تونستی بمونی.ولی خوب ناچارا باید پیش مادریزرگمون باشی.آخه اونم بهت خیلی احتیاج داره. تا مادر نشدم نفهمیدم چقدر برامون زحمت کشیدی.نفهمیدم چقدر سختی کشیدی تا ما بزرگ شدیم.دلشورهاتو هیچ وقت موقع رفتن به مدرسه نمی فهمیدم.چون می دونستی من زودتر میرم تو صف سرویس مدرسه ناهارمو زودتر آماده می کردی.قربونت برم.دلم برات یه ذره شده.دلم برای بغل کردنت و بو کردنت تنگ شده.کاش اینجا بودی دستاتو می بوسیدم و ...
29 مرداد 1393