کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

جیگر حرف زدنت عشقم.........

سلام خوشگل خانوم.........   باید خیلی سریع و مختصر کارات رو توضیح بدم.این روزا سرمون خیلی شلوغه ولی دلم می خواد تمام حرفای شیرینت رو حتما ثبت کنم.نمونش هفته پیش: منو بابایی اون دیوار زیر پنجره رو که خراب شده بود درست کردیم.یعنی رنگ زدیم.رنگش مثه قبلیه نشد .شما خواب بودی.بیدار که شدی دیدی می گی خوب نیس.ولی مجبورم تحمل کنم یعنی زمان ما ما اندازه فندوق هم عقل نداشتیم از این اظهار نظرها بکنیم.ماشالله یه زمانی هم که می خوای متلک بندازی می گی ماشالله باشه دختر کلا ورژن جدید خودمی.از نوع خوبش با دوز بالا.   ...
9 دی 1394

از میو بگو.......

سلام قندو نباتم.......... این شبکه های مجازی مقصرن...........البته شاغل بودن هم باعثشه...... اندر احوالات قند ونبات مامانی............. سفر شیراز برات خیلی خوب بود.......گاو و گوسفند و مرغ و سگ تا دلت خواست دیدی شعر خیلی یاد گرفتی.........3 -4تا تو مهد یاد گرفتی 3-4تا هم مامانی یادت دادم. حرفای قلمبه سلمبه هم زیاد می زنی...... نمونش همین دیشب تا دیدی من لباس با طرح میکی موس پوشیدم برگشتی می گی :مامانی من گناه ندارم؟ اونم با لبو  لوچه آویزون خوب منم مجبور شدم تی شرت میکی موس تنت کنم تا غصه نخوری.بعد میگی بیا بریم جلوی آینه همدیگرو ببینیم..... خوب قز خودمی............ اداو  اطواراتم مثه خودمه ...........
10 آبان 1394

فراز و نشیب های زندگی ما.......

سلام مخملی.........انقد بزرگ شدی که باورم نمی شه.ماشالله به اینهمه هوش و شیطنت عاقا اسفند دم دستتونه دود بدید چشم نشه مخملم والله بخدا........... اول از آبله مرغونت بگم که خفیف گرفتی و 22شهریور بهم گفتن تا آخر هفته نیارش مهد.نگو از آرتان تو مهد گرفته بودی.دکتر علفی (منظورم به خودمه) چون تو سوم راهنمایی اونم تابستونش آبله مرغون گرفته بودم یادم مونده بود که چیا باید بخوری.واسه همین دکتر نبردمت.کتوتیفن به عنوان ضد حساسیت و یه پماد کالامین دی هم به عنوان ضد خارش برات تجویز کردم سر 4روز خوب شدی .با تعداد 38 دونه تو کل بدن.خفیف بود و تب خفیف روز اول داشتی که با یه استامینوفن خوب شدی.تمام این 4 روز +یه جمعه باهات بازی کردم.چه کیفی میداد بهت که ک...
13 مهر 1394

جیگر حرف زدنت..........

سلام مخملی............ این جمله این روزا منو یه کم سبک می کنه.هییییییی روزگار از چیزهای کوچک زندگی ات لذت ببر یک روز به عقب نگاه میکنی و میبینی که آنها همان چیزهای بزرگ و مهم بوده اند ….   *********** دو سه روز پیش بابایی اومد مهد کودک دنبالت.اومد ماشینو پارک کنه که با شما بیاد شرکت پیش من. بابایی:بیا ماشینو پارک کنیم بریم دنبال مامان آیلین:ماشینو پارک نبر منو پارک ببر بابایی: آیلین: -********** کتابخونم شدی عجیب....کلی کتاب برات تو یه گروه توی تلگرام سفارش دادم.همه رو هر شب ، شبی یه دونه برات خوندم.همش ذوق داشتی همه رو یه شبه بخونی مثه خودم......آخرشم کتابو می گیری دستت و  خودت جداگونه یه...
26 مرداد 1394

کبوتر من..........

سلام عشقم........نفسم............ این روزات دیدنیه........لجبازی هات...انتخاب کردنت....نه گفتنت.........استقلالت........غرورت همش تو حلقم ننه...........لنگه خودمونی.نخوای یه کله می گی نمی خوام......... بابا جیشتو بگو .....دیونه شدم به خدا..........5 تا میگی یکی نمی گی .....یکهو پی پی می کنی.. کلمات و جملاتی که جدیدا می گی : روشن کن............گوشن کن تموم شد.............تبون شد برو برو .......بولو بولو جملاتی که با ذهن خودت می گی برای من و بابا مثل معجزست.از کجا می فهمی فعل جمله چیه؟قربون رشد مغزت برم من.بزرگ شدی.باور ندارم.خدایا شکرت دیشب برات ست روتختی خریدیم.کیف کردی .هی روش غلط می زدی رو زمین.........فدای خوش...
12 مرداد 1394

دونه انارم............

سلام دونه انار مخملی نمی دونم چه سنی داری اینارو می خونی ولی باید بگم که خیلی سن الانت قشنگه برای منو بابا......... دیروز جمعه بود و شما کنار من نشسته بودی تا لباسهایی که از رو بند جمع شده بود رو تا کنم.... آیلین:این لباس صورتی رو بپوشم... مامانی:نه مامان جون بعدا بپوش.تی شرت الانت که خوشگله.بزار رفتیم بیرون بپوش.الان بپوشی کثیف می شه..... آیلین:بپوشم؟؟؟؟؟؟؟؟الان مامانی که حوصلش سر رفته:باشه بپوش چیکار کنم بگم نپوش تا شب می خوای لج کنی آیلین که اولین باره تسلیم شدن رو می بینه باورش نمی شه:بپوشم؟مسخرم کردی؟ مامانی: اینو از کجا یاد گرفتی عامو؟ آیلین بی خیال پوشیدن می شه...... ********** بابایی داشت با مادرجون...
13 تير 1394

حرف زدن قند و نبات .........

سلام جیگر طلای من.....عشق من و بابا بلبل زبونیات تو حلقم ننه دیروز(94/04/03) وقتی بابایی یه رب دیر کرد که به مهد برسه و بیاد دنبالت باهاش قهر کردی. وقتی اومدی شرکت بهم گفتی باهاش گهرم(قهرم).یه اخمی هم به بابات کردی که خندمون گرفت.عزیزم.ببخش بخدا.از ساعت 7:30 صبح تا 4 بعدازظهر. فقط تو که ما رو می فهمی می تونی انقدر صبور و خانوم باشی که بمونی قربون درک و شعورت برم من..........همه خوبی ها و آرزوهای خوب رو برای تو می خوام..... حرفای دیشبت: خورشید و ماه تو آسمونه مامانی؟ ماه نیست، آجاست(کجاست)؟ مامانی:خوشگلم خورشید زرده بگو زرد آیلین : زرد.........نه خورشید صورتیه مامانی:آره گلم صورتیه......تو راس می گی ...
4 تير 1394

بچگی های قندو نبات مامان.......

سلام قند و نبات.....   این روزا شیرین شدی در حد تیم ملی ننه.............مامان فدات  این شیرین زبونی رو کی بهت یاد داده ننه؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان:خوشگلم به اتوبوس چی میگن؟ آیلین:باس هنوز هیچی نگفته آیلین گربه رو تو سالن می بینه. آیلین: کَت.....کَت(گربه رو میگه شیطون بلا)   همه چیز رو تکرار می کنی...... اتل متل یه مورچه قدم می زد تو کوچه یهو یه کفش ولگرد پای اون و لگت کرد مورچه پا شکسته راه نمیره نشسته با برگی پا شو بسته نمیتون راه بره دونه هارو جمع کنه مور چه جونم تو ماهی عیب نداره سیاهی خوب بشه پات الهی   جمعه گذشته مامانی می خواستم دندونمو پر کنم.شما تو کلینیک با بابایی می چرخیدی.ب...
18 خرداد 1394

سال 1394 .مسافرت عید ما به شمال

سلام جیگر مامان..... کلی حرف دارم برات بزنم.اول اینکه با این سفرمون به شمال کشور ، شما بزرگتر شدی و خودتو نشون دادی .قشنگ حرف می زنی ، راه میری ، شیطنت می کنی.سوال می پرسی.باورم نمی شه که دخترم انقدر رشد فری و جسمی داشته.خداروشکر امسال سال شلوغی برای مامانیه.مسئولیتم سرکار بیشتر شده.نمی رسم وبت رو هر ماه بروز کنم برای همین فعلا تصمیمم اینه که تا دو سالگیت وبت رو ببندم و نی نی وبلاگ یه سی دی تا دو سالگیت برام بزنه. شمارش دندونات از دستم در رفت. و خیلی از شیطنتهاتو نتونستم بنویسم. و حالا مسافرت به شمال کشور: روزی که ما 3تایی حرکت کردیم به سمت شمال ، عصرش به یزد رسیدیم  و شب خونه خاله لیلی مامان مهرسام کوچولو اینا بودیم.صبح...
20 فروردين 1394