کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

ماجراهای کله قند خونه ما...................

سلام خوشگل مامانی.............. امروز بالاخره بعد یک ماه فکر کردن یه تصمیماتی گرفتم راجب وبلاگت.اینجا نمی گم که امکان داره مدیریت وبلاگ برام یه خواب هایی ببینه.خخخخخخخ شاید وبت رو به سایت تبدیل کردم.تو نت سرچ کردم دیدم هزینه ای نمی شه ولی حداقل دستم خیلی باز می شه. شاید این وبت رو کتابچه کردم و برات چاپ کردم. الان 3 روزه که تب داری و دکتر شیاف و کیتوتیفن و سفیکسیم برات نوشته. می خوام این بار پزشکی رو که دکتر انداخته رو دوشم و هر روز به معلوماتم اضافه می کنه رو برات تبدیل به یه کتاب یا سایت کنم. امروز زنگ زدم مهد و گفتن تب نداری.خداروشکر سفیکسیم داره اثر می کنه.البته ما بین این داروها مامانی داره گیاه درمانی می کنه.گل ختمی...
24 تير 1393

ادای کلمات..............

سلام فندق مامان........... دیروز برای اولین بار به توپ گفتی :پوپ........انقدر ذوق کردم که نگو یه کفش جغجغه ای هم برات خریدیم و کلی ذوقشو کردی.موقع خواب هم از پات در نمی آوردی که به زور در آوردم که راحت بخوابی.همش هم تو بغلت می گرفتی که ازت نگیریمش....... بهت می گفتم کفش صورتی داری؟با سر تائید می کردی و می گفتم بگو صورتی.به زبون خودت تکرار می کردی. کیفتو نشون می دادم و می گفتم بگو زرد...و شما تکرار می کردی. این یعنی داری بزرگ می شی. چند وقت پیش هم که باران گریه کرد اداشو در آوردی و هممون رو خندوندی.......عکساتو سری بعد می ذارم.
7 تير 1393

دختر محبوب من.........

سلام کله قند مامان............ بالاخره بعد مدتها  اومدم وبت رو با عکس خودت آپ کنم.آخه به خاله مهسا قول داده بودم زودی  عکستو تو وبت بزارم ولی هرروز سرکار سرم خلوت نمی شدو  یادم می رفت.خاله مهسا یه فندق تو دلش داره که یه ماه دیگه از آسمون میاد تو بغلش.قراره اسمشو بزاره پارسا.علیرضا هم داداش بزرگه می شه و باید مراقب داداش کوچیکتره باشه. الهیییییییییییییییییییییی به سلامتی بدنیا بیاد.............. خب از کجا شروع کنیم؟ اول اینکه همین 2-3 شب پیش بود که رفته بودیم ستاره جنوب و داشتیم خرید می کردیم که دیدیم یکهو شما ذوق کردی و خندیدی .برگشتیم دیدیم بعلهههههههههههه!!!!!!!!!!!! از این ماشین کرایه ای ها که برای بچه هاست...
5 تير 1393

4 تا دندون با هم............

سلام خوشگل من......... بهترین روزای یه مادر و دختر دارن همینجوری هدر می رن.یادمه تو بارداری کلی برات نقشه کشیده بودم که مثلا از یک ماهگی تا یک سالگی باهات رنگها رو کار کنم یا بازی هر ماه رو سر همون ماه انجام بدم.البته با تمام مشغله کاری  و خستگی بعد از کار تاحدی باهات کار کردم یا به مادر جون سپردم که بهت یاد بده ولی تو دلم موند که خودم پیشت باشم.الان که دارم اینا رو برات می نویسم بغض گلومو گرفته .تو دیروز بازم سرفه می کردی و من می ترسم که بازم مریض بشی  و نتونم بهت برسم.مهد کودک که مثل مادر آدم دلسوزی نمی کنه.هر چند مربیات خوبن ولی بازم دلم راضی نمی شه. همه این اتفاق هم برای اینه که دیروز کولر روشن شد.حالا خوبه مستقیم زیر باد ک...
30 ارديبهشت 1393

یک سال و دوماهگی کله قند مامان......

http://dl.sibseda.ir/Single/1392/12/Rahim%20Shahriyari%20-%20Bakh%20Bakh.mp3   باخ باخ .........رحیم شهریاری سلام کله قند مامان........ هر 21امی که می گذره من یاد روز تولد تو می افتم.فرقی نمی کنه که اسفند ماه باشه یا ماه های دیگه.درسته سرکار سرم خیلی شلوغه و نمی رسم وبلاگتو زود به زود آپ کنم ولی بدون که همیشه به یادتم. این ویدیو هم تقدیم به دختر خوشگل مامان........... این روزا خیلی بلا شدی مخملم..........با چشمات یه ادا واطوارهایی در میاری که من و بابات هاج و واج همو نگاه می کنیم.ماشالله جمعه هفته پیش نمونش بود که داخل ماشین نشسته بودی و بیرون نگاه می کردی یه آقایی داشت از جلوی ماشین رد می شد و شما فکر کردی بهت داره نگ...
21 ارديبهشت 1393

آفت دهان و دندون درد..........

سلام خوشگل مامان...... نمی دونم تو چه سنی داری این وبو می خونی ، ولی هر زمان که خوندی امیدوارم بدونی که تک تک لحظه هایی که باهات داشتم برام با ارزشترین لحظه ها بوده.هیچ وقت دوست نداشتم به عقب برگردم ولی تنها لحظه ای که دوست دارم عقب برگرده برای چند ثانیه همون لحظه بدنیا اومدنته.تا یکبار دیگه صورتتو به صورتم بچسبونن و من دوباره یک روزگیت و بوی بهشتتو حس کنم. این روزا خیلی نگرانتم .دیشب دوباره بردمت دکتر خونوادگیمون.تا دیدت گفت دخملی نمی خوای خوب بشی تو؟ تو هم قاطی بودی از بس دندونات درد می کرد .واسه همین یه شکلات داد دستت تا آروم بشی و معاینت کنه.همون داروهای قبلی رو گفت بخوری چون دارویی که برای آفت دهانه برای بچه های بالای 5 ساله که بلدن...
9 ارديبهشت 1393

راه رفتن آیلین..............

سلام دختر خوشگلم............... دیشب منو بابایی کلی باهات کار کردیم و گذاشتیمت لبه مبل و جعبه دستمال کاغذی رو دورتر  ازت روی مبل گذاشتیم و با تعجب دیدیم که بعلهههههههههههههههه  شما از اون حالت شیرازی در اومدی و راه رفتی.البته با تکیه بر مبل تا به دستمال کاغذی برسی.بابایی انقدر ذوق کرده بود که هی راه به راه بوست می کرد.حالا به ما هم انگیزه دادی که بیشتر باهات کار کنیم. انشالله بدون کمک مبل هم راه میری و یه روز می بینم که داری می دوی دنبالم. روزا چه زود می گذرن.
2 ارديبهشت 1393

روز مادر و اولین استارت قدم های آیلین.........................................

  امروز روز مادره. روزیه که یه فرشته از ما نگهداری کرد تا ما به این سن و سال برسیم و خودمون هم طعم مادر شدن رو بچشیم تا بفهمیم مادر یعنی چی..............به قول همه مادرا:تا مادر نشی نمی فهمی مادر چقدر برات زحمت کشیده.شب تا صبح بیداری رو کسی می فهمه که مادر شده باشه و عاشق بچش باشه.نمی دونم چرا الان یه بغضی تو گلومه.شاید برای اینه که مادرم کنارم نیست و شهرستانه.شایدم برای اینه که الان می فهمم مادرم چقدر برام زحمت کشیده. چقدر بچه بودیم اذیتش کردیم.البته من بچه درسخونی بودم ولی تو کار خونه زیاد کمک نمی کردم و خاله معصومه بیشتر کمک می داد.بازم خداروشکر مادرم با وجود خاله معصومه دست تنها نبود...... امروز که بردمت کنار اپن آشپزخونه ...
31 فروردين 1393