آدميزاد كلا خر است.
آدميزاد كلا خر است. ديروز بعد از چند ساعت خواب عين آدميزاد كه كلا كم نصيبم مي شود بيدار شدم. تند و تند حاضر شدم و زدم بيرون. يك گروه 15 نفري بوديم كه چند ساعتي توي كوه راه رفتيم تا برسيم به يك روستاي كوچك و از آنجا باز كوه را بالا رفتيم تا برسيم به سد. همه ش شوخي بود و حرف و خنده.چون كوچكتر گروه هم هستم زياد سر به سرم مي گذارند. تنها نمي مانم. خوب بود. همه اش خوب بود. عصر وقت برگشتن باران تند شد. محكم مي كوبيد روي شيشه هاي ماشين. يك آهنگ غمگين كه نمي دانم هم چه بود پخش ميشد. بعد همه ي غصه ي دنيا ريخت توي دلم. يك هو افول كردم. پنچر شدم. دلم گرفت. بغض كردم. دلتنگ شدم. آدميزاد خر است. همه چيز روبراه است باز ...