فراز و نشیب های زندگی ما.......
سلام مخملی.........انقد بزرگ شدی که باورم نمی شه.ماشالله به اینهمه هوش و شیطنتعاقا اسفند دم دستتونه دود بدید چشم نشه مخملموالله بخدا...........
اول از آبله مرغونت بگم که خفیف گرفتی و 22شهریور بهم گفتن تا آخر هفته نیارش مهد.نگو از آرتان تو مهد گرفته بودی.دکتر علفی(منظورم به خودمه) چون تو سوم راهنمایی اونم تابستونش آبله مرغون گرفته بودم یادم مونده بود که چیا باید بخوری.واسه همین دکتر نبردمت.کتوتیفن به عنوان ضد حساسیت و یه پماد کالامین دی هم به عنوان ضد خارش برات تجویز کردمسر 4روز خوب شدی .با تعداد 38 دونه تو کل بدن.خفیف بود و تب خفیف روز اول داشتی که با یه استامینوفن خوب شدی.تمام این 4 روز +یه جمعه باهات بازی کردم.چه کیفی میداد بهت که کله سحر برای مهد بیدار نمی شدی.الهی دورت بگردم.
این روزا مامانی افتادم تو کار نقاشی روی سفال.........تو هم کنارم میشینی به رنگ کردن.بابایی هم دیوار سنگیشو تموم کرده.با دقتی که روت داشتم فهمیدم با خمیر بازی بیشتر کار می کنی گمونم مجسمه ساز بشی.کلا تو کار هنری جیگر مامان.
صحبت های این روزات:
قورقابه:قورباغه
آیلین:بابا این آب میوه رو حساب کرده مامانی؟
مامانی:بله عزیزم
آیلین:دستش درد نکنه
مامانی:چه با ادب
لاک پشت:لاکس پشت
توت فرنگی:توت فنگی
مادر جون هم 4شنبه همین هقته میاد بندر پیشمون.هورااااااااااااااااااااا
راستی بالاخره آسانسور بعد 8 ماه برای خونه جدیدمون وصل کردن.نمی دونی چقدر 4 طبقه رو بالا پائین رفتیم.