جملات تامل برانگيز
وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدایا مرا ببخش...
-------------------------------------------------
هی با خود فکر می کنم، چگونه است که ما در این سر دنیا، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها در آن سر دنیا، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی