بازي كردن با انگشتات
ديروز شنبه 15تير وقتي از سركار برگشتيم خونه مادرجون ، من و بابايي اومديم تو اتاقت.عزيزم قربونت برم كه از خواب پا ميشي مظلومي و گريه نمي كني.داشتي با انگشتاي دستت بازي مي كردي.خيلي خانومي مي كني كه تا ساعت 5 عصر دوريمون رو تحمل مي كني و وقتي مارو مي بيني بهمون لبخند مي زني.
فدات شم، آيلينم عاشقتممممممممممم.
ديشب نزديك خونه خودمون كه رسيديم بهمون زنگ زدن كه عكست آمادست و بيايم رو طراحيش نظر بديم.ما هم دوباره رفتيم سمت شهر 3 تايي با هم.
عكس 3 ماه و 11 روزگيت خيلي ناز شده بود.تو يه سبد حصيري خوابيده بودي.البته موقع عكس بيدار شدي و زل زدي به دوربين.يه كم ترسيده بودي ولي گريه نكردي.فدات بشم كه عكست هم مثل حضورت تو خونمون روياييه.
گاهي حس مي كنم با يه آدم بزرگ طرفم نه يه نوزاد 3 ماه و نيمه
ماشاالله لا حول ولا قوت الا بالله العلي العظيم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی