شیرین کاری جیگر طلا.........
دیروز مادر جون بهم زنگ زد و گفت بیا ببین چه بلا شده دخترت.
گفتم مگه چیکار کرده؟
گفت گوشی رو می زارم نزدیکش تا بشنوی؟
می دونید داشت چیکار می کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
داشت شیر رو قرقره می کرد تو گلوش.خخخخخخخخخخخخخخخ
مامانم می گه به خودت رفته.........
دیشب که می خواستم برم حموم آیلین رو با خودم بردم.کلی توی وان خودش بازی کرد و وقتی خواستم سرش رو شامپو بزنم یکهو چشماشو بست و دهنشو باز کرد.بعللللللللللله!!!!!!! خودشو به خواب زد که من شیر می خوام و منو ببر بیرون.ناقلای زبل
منم نامردی نکردم و سرش رو آروم شستم.تا دید کارم تموم شده دست و پا زد که منو بزار تو وان خودم می خوام بازی کنم.منم چشمامو ریز کردم و با یه نگاه معنی داری بهش نگاه کردم و گفتم :تو مگه خوابت نمی یومد .چی شد خانوم خانوما؟ما خودمون ذغال فروشیم دیگه مارو رنگ نکن.دیدم ذوق آب بازی داشت دوباره گذاشتمش تو وان تا بازی کنه.
این روزا هوا خعلی سرده.....وقتی می ریم خونه فقط با یه چای حالمون جا میاد.