مسافرت آبان ماه93 ما و کله قندمون...........
سلام کله قند مامانی..........
بعد 3روز از برگشتمون از مسافرت و به دلیل مشغله کاری که داشتم نرسیدم شنبه برات ماجرای سفر رو بتایپم.خاله پانی (ننه محمد) هم که دنبال آتو بود و پست محمد رو ثبت موقت زده تا ببینه ما چی می خوایم بتایپیم.خخخخخخخخخخ
اول از همه بگم که ما یک هفته مرخصی گرفتیم که بریم شیراز ولی از 5شنبه 8ام حرکت کردیم.قرار بود اول بریم خونه خاله پانی و محمد کوچولو .اولین دیدارمون بعد تولد شما روز جمعه 9ام آبان 93شد.خاله پانی از سر عصر5شنبه تا خود جمعه صبح همش پیگیر بود و این برای ما دلگرمی بود که دوستمون که تا به حال ندیدمش انقدر مشتاقانه منتظر دیدنمونه.
اولین دیدار خیلی قشنگ بود واسم.آخه اخلاق خاله پانی و عمو حامد همون طوری بودن که تو نی نی سایت و پشت تلفن ازشون سراغ داشتم.خیلی مهربون و گرم و خودمونی..........
شیراز بارون خوبی زده بود و هوا خیلی تمیز بود.خلاصه اون دو روزی که ما مهمون خاله اینا بودیم خیلی بهمون خوش گذشت.البته نا گفته نماند که شما ویروس داشتی و دقیقه نود محمد و خاله و عمو هم گرفتن که ما شرمندشون شدیم.دکتر هم رفتیم ولی باید دوره شو می گذروندی.
تو این عکس کفش خاله رو پات کرده بودی و درش نمی آوردی که گولت زدیم و کفش رو برداشتیم.چون از پات در میومد گریه می کردی که چرا اندازت نیست.
اینم محمد کوچولوی گل گلاب.واقعا هم پسر مودب و خوبی بود.به کسی کاری نداشت و بازی خودش رو می کرد.
تو این عکس شما حالت خوب نبودو به خاطر ویروسی که گرفته بودی بی حال بودی.محمد کوچولو هم تا دید ما داریم ازتون عکس می گیریم فرصت رو غنیمت دونست و گوشت قلقلی های کلم پلوی شیرازی که مامانش درست کرده بود رو نوش جان می کرد.کلی خندیدیم.
این عکس مربوط به روز اوله که بارون زده بود و خاله بافت محمد رو تنت کرد تا بابایی بیاردت پارک تو مجتمع خاله اینا.....
با اینکه مریض بودی ولی خوشحال بودی خداروشکر.........
روز دوم با هم رفتیم خلیج فارس.طبقه آخرش یه شهر بازی خوشگل بود.ولی شما تا اون آقایی که لباس شیر پوشیده بود رو دیدی ترسیدی و دیگه سوار هیچ وسیله ای نشدی.محمد کوچولو هم که کلا کم خرجه فقط دوست داشت وسایل بازی رو ببینه و کالبد شکافی کنه.قربونش برم فقط کل شهربازی رو چرخید.بعدشم که شام رفتیم بیرون و خاله اینا کلی خجالتمون دادن.فردا ظهرشم که خواستیم بریم موقع رفتن اوضاعی بود....خخخخخخ.محمد کوچولو شما مگه ول می کردین.همش ماچ و بوسه بود که بهم تحویل می دادین.نه به روز اول که محمد بوسیدت و شما زدی زیر گریه نه به روز آخر که چشماتو بستی که شما رو ببوسه.
کاردستی های نی نی سایتی..........قابل توجه آقای زاهد
خاله پانی و عمو حامد و محمد کوچولو
پدران نمونه نی نی سایتی همراه با کاردستی هایشان
اینم جمع 6نفره .البته محمد دوید رفت شیطونی کنه..منم که بافت خاله رو پوشیدم.بس که سرد بود.....
دخترم خجالت بکش ننه........چشماشم بسته محمد با احساس بوسش کنه
فردا شبش هم خونه خاله الهام بودیم(مامان پریا کوچولو).......اونجا هم خاله کلی به زحمت افتاده بود .پریای شیطون هم همش می رفت زیر میز ناهار خوری و شیطنت می کرد.قربونش برم.این هفته هم تولدشه...
از یکشنبه تا 4شنبه هم با خاله شعله و عمو ارسلان و خاله فرنگیس(خواهر خاله شعله)، رفتیم یزد که خیلی خیلی خوش گذشت....رفتیم خونه خاله راضیه(دختر خاله بابایی)....رفتیم مهرسام کوچولو رو ببینیم........ماشالله هزار ماشالله چقدر ناز و آروم بود........
خب تعریف زیاد دارم که بگم
اول از خاله شعله:(خودش در جریانه)......وقتی برای عمو ارسلان تو مسافرت ناز کرد یکهو دیدیم بعععععععله تو وات ساپ نوشته: او ضمیر مفرد غائب نیست، او همه دنیای من است....ارسلان
واویلاااااااااااااا
یعنی کشته این جملتم دکتر......کلی خندیدیم......
خاله شعله و عمو ارسلان و مهرسام کوچولوی دو ماهه.........
تو این عکس خاله فرنگیس فقط اضافه شده.خاله فرنگیس مهربون که شما باهاش دوس بودی.....معروف به فَنسیس یا پرنسس.......
مهرسام کوچولوی ناز...معروف به مهرسام آقا زرگر(چون قراره طلا فروش بشه)..........
سفر خوبی بود.یزد خیلی سردتر از شیراز بود ولی همش به خنده گذشت.......
آقا محمد (شوهر خاله راضیه) هم خیلی پایه بود و کلی مارو خندوند..اینم عکسش که داشت پوشک های استفاده شده مهرسام رو می برد دم در.......مهر سام هم به مهرسام آقا زرگر تغییر نام داد.قربونش برم......
این عکسها هم من باب خنده گرفته شده.فقط جهت شادی جمع بوده......خخخخخخخخخخخ
یکسری عکس هم تو این سفر گرفته شده که در ادامه براتون می ذارم.
آیلین در ماشین........خوشحال
خونه مامان عمو ارسلان..زندایی زیور.......روزی که داشتیم برمی گشتیم بندرعباس
مامانی و خاله شعله و آیلین.....
بابا جون شاد و دوست داشتنی با قزی در بغل............
مامانی با فندقی در بغل............
عمو ایمان شوخ طبع که میشه پسر دایی بابایی .........
تو این سفر یه بار خونه مامان بزرگ اینا یه خبر رو تو استان فارس و 20:30 دیدیم که فیلمبردارش آقا ایمان بود.
به هر حال ما هم کم آدمهایی نیستیما
عمو ایمان فیلمبردار صدا و سیمای استان فارس شده.......
خاله شعله دکتر مامایی شده............
و ............بماند که خداروشکر همه دارن به جاهای خوب می رسن.انشالله موفق باشن........
عکسهای نهایی:
این دو عکس مربوط به قبل از سَفَره که خانوم خانوما خودش رو کاکائویی کرده و تو عکس سمت راستی گفتم مثل پیشی وحشی شو ، اونوقت این شکلی شد.
.
اینم اولین بار بود که این مدلی می خوابید
از هر زاویه ای ازش عکس بگیری سریع ژستشو می گیره........
راستی مخمل ما تو این سفر یک هقته ای قشنگ راه افتاده و دور می زنه و کلی از راه افتادنش خوشحالیم.......
اگه چیزی از این سفر یادم بیاد اضافه می کنم.................