کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

تولد آلمای خوشگلم

1396/9/26 16:25
نویسنده : ماماني
1,293 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دخترای گلم

امروز که دارم اینجا مینویسم ۲۱روز از دنیا اومدن آلما جونمون میگذره.روزای اول نشد بیام چون شرایط جسمیم خوب نبود ولی الان کامل توضیح میدمتون.
مادرجون از۴آبان اومد کمک مامانی.آخه نمی تونستم راه برم یا سرپا وایسم.دکتر هم دقیقه نود زمان زایمان رو عوض کرد.انگار باید یه هفته ای میرفت شهرستان برای یه کار عجله ای.به جای ۲آذر شد۵آذر۹۶

شنبه ۴آذر بیمارستان خاتم الانبیا بستری شدم و ۵آذر ساعت۹/۳۰ آلما جون،بدنیا اومدی.

عمل سزارین موقع شما سخت تر بود.اول اینکه موقع زدن سوند ،انقد بد زدن که ازم خون اومد.آنژوکد رو هم بد زدن و همش درد داشتم.
تو اتاق عمل مهره های کمرم و قلبم درد میکرد.همش اکسیژن کم می آوردم و حالت تهوع داشتم.موقعی که دنیا اومدی و دیدمت باورم نمیشد انقد شبیه نوزادی آیلین باشیفرقتون فقط موهاتون بود .ایلین بور و تو مو خرمایی بودی.عین مامانی.ابروهات ولی بور بود.خداروشکر سالم اومدی بغلم.
وقتی اومدم تو ریکاوری دندونام و شونه هام میلرزید.بعد که رفتمـتو بخش پاهام ورم کرد یهو.در حدی که حس میکردم پام تو چکمس.خیلی حس بدی بود.بعد بی حسی دردام یهو شروع شد.انقد شدید بود که همه رو صدا میزدم و گریه میکردم.بعد ۵ساعت یه سرنگ مرفین زدن تو سرمم تا آروم بشم.از اونور سرم رفت زیر پوستم و یکساعت بعد پرستار رسیدگی کرد و دستم تا سرشونه ورم کرد.این اولش بود چون وقتی اومدم خونه دردهای شکمی و تب و لرز و تهوع و پادردم اوج گرفت.مسکن جواب نمیداد.شیاف و انتی بیوتیک میخوردم.از جای گرم میرفتم تو اتاق یا حموم که سرد بود یهو تمام تنم تیر میکشید و گریم در می اومد.خداروشکر اون روزا گذشت و تو با اومدنت خونواده سه نفری مارو تبدیل به خونواده چهار نفری کردی.آیلین از خوشحالی همش تورو میبوسید.هنوزم هر کاری بگم برات میکنه تا کمک حالم باشه.مادرجون طفلی خیلی زحمتمونو کشید.
خداروشکر وزنت وقت تولد۳۴۰۰وقدت۵۱بود و مشکلی نداشتی.خوش اومدی به دنیا عزیزم





پسندها (3)

نظرات (0)