مامان بزرگ و پدر بزرگ پدري آيلين
امروز كه 18 آبان 91 هست مامان بزرگ و بابابزرگت ساعت 5 صبح از شيراز اومدن خونه ما.كلي خوراكي هم واسمون آوردن.بابابزرگ كلي گردو و بادوم و يه جعبه انار درشت و رب انار و خيلي چيزاي ديگه با خودشون آوردن و مارو شرمنده كردن.
ما هم چون مي دونستيم كه بابابزرگت اينا ماهي دوست دارن شب قبلش رفتيم براشون ماهي سرخو و مقوا و حلوا خريديم.وقتي اومديم خونه كلي كار داشتيم كه انجام بديم.ماماني غذاي فرداي مهموناي عزيزمون رو درست كرد ،چون احتمال داشت مامان و بابا دير از سر كار برگردن و نبايد مهمونا گشنه بمونن.بابايي هم جارو زدو كاراي ديگه.ماماني شام خودمون رو درست كرد.
بنده خدا مامان و بابا بزرگت آدمهاي مظلوم و آرومي هستن.خداحفظشون كنه.
نمي دونم چرا آيلين جونم آروم بود و شيطوني نمي كرد،حتما داشت به ماماني تو كاراي خونه كمك مي كرد.ههههههه
مامان و باباي بابايي حتما تو خونه دارن قليون مي كشن تا ما بيايم.