کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

6 ماهگي نفسم.............

دختر قشنگ من امروز 6 ماهگيش تموم مي شه و از فردا رسما وارد 7ماهگي مي شه. اين روزا خيلي بلا شدي،دقتت بالا رفته.وقتي شير يا غذا مي خواي هي مي گي اَم ،اَم . تو روروئك بهتر راه ميري.......و اينكه دندون دومت هم تو راهه.آخه لثت ورم كرده و همين روزاست كه بهت بگن خرگوش .فداي اون چشماي منتظر به درت بشم من.     به قول خاله محي نيم سالگيت مبارك   ...
21 شهريور 1392

نامه اي به دختر قشنگم.............

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن   اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که  همین کارها را به تو یاد دادم   اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت و بارها با عشق گوش فرا دادم   اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور  می شدم روزی چند بار ل...
21 شهريور 1392

نگاه كردن دخترم

سلام عزيزم.فداي خنده هات............. ديروز كه داشتم نازت مي دادم متوجه شدم طرز نگاه كردنت عوض شده.قبلا هم نگاهمون مي كردي ولي ديروز فرق داشت.تا صدات مي كردم برمي گشتي و خيلي دقيق تو چشمام نگاه مي كردي .يا به دهنم خيره مي شدي كه ببيني چطوري كلماتو ادا مي كنم.   قربونت برم كه داري هرروز بزرگتر مي شي.ماماني فدات ...
14 مرداد 1392

سالگرد تاسيس كلوب

سلام عزيزم.امروز سالگرد تاسيس كلوبمون تو ني ني سايته .واسه همين من يه عكس حاوي چندين عكس تو سايت گذاشتم. اينم عكسي كه گفتم.اولين بار خبر بارداري رو اونجا گفتم. من 8 مرداد ساعت8:39 دقيقه با اين كلوپ آشنا شدم.اون موقع شما 7 هفتت بود كه تو دل ماماني بودي   اينم عكسي كه ماماني براي بچه هاي كلوب درستيده ...
7 مرداد 1392

دختر باهوش من.......

سلام عزيز دلم.قربونت برم كه اينقدر باهوشي.ماشالله............   5شنبه 3تير وقتي از كار برگشتيم خونه كلي باهات بازي كردم.داشتم ازت عكس مي گرفتم كه تا اومدم عكسو بهت نشون بدم دستم خورد و از خودم عكس گرفتم.اين در حالي بود كه صفحه مانيتور دوربين طرف شما بود و لنزش طرف من.كلي ذوق كردي و جيغ زدي . اون موقع نفهميدم واسه چي جيغ زدي. تا اومدم دوربين رو جمع كنم زدي زير گريه .دوباره همون كار قبلي رو كردم و به جاي عكس گرفتن من سمت لنز دوربين بودم و شما سمت صفحه دوربين.من شكلك در مي آوردم و شما با دقت از مانيتور دوربين نگاهم مي كردي.تازه فهميدم دليل ذوق كردنت چيه. حالا مگه مي ذاشتي دوربين رو جمع كنم.مي زدي زير گريه كه بازم بزار از دوربين نگا...
5 مرداد 1392

غلت زدن دخترم

فرشته كوچولوي خونه ما سلام............ يادمه از روز سوم تولدت غلت مي زدي....مادر جون و همه مونده بودن كه آخه چطوري؟؟؟؟ بهت مي گفتيم قلقلي...... يعني اگه رو تشك به كمر بودي غلت مي خوردي و به شكم مي شدي ولي نمي تونستي برگردي به كمر.ولي الان چند روزه كه غلت مي خوري به كمر دوباره مي توني برگردي.قربونت برم كه داري بزرگ مي شي........... حالا سرو صداهايي كه با دهنت در مياري داره شكل آوا رو تو دهنت به خودش مي گيره..ديشب مي گفتي  اَ..ب..بو....يا صداي موتور در مياوردي با لبات........قربونت برم من خوشگلم.....     ...
3 مرداد 1392

دختر ناز و قشنگم

سلام دختر نازم.فداي چشماي منتظرت به در................   روزا مي گذرن و تو بزرگ مي شي ...........تو بزرگ مي شي و من نصف روز رو بي تو سر مي كنم. الان 2-3 روزه كه مي بينم پاهاتو مياري بالاو  ميگيريش تو دستت......مادر جون ميگه خيلي كاراي ديگه هم هست كه آيلين انجام ميده.......مادر جون مي گه وقتي مي برتت جلوي آينه كلي مي خنديو  دست و پاتو تكون مي دي.يا وقتي رو پات وايميسي مي خواي همش خودتو تكون بدي و برقصي.فداي شيطوني هات. امروزم كه صبح با ما بيدار شدي و كلي باهام بازي كردي تا ببرمت خونه مادر جون اينا.موقع خداحافظي هم برام كلي خنديدي كه بگي خيلي خانومي و مي توني دوريمو تحمل كني.   فداي خندهات   ...
2 مرداد 1392

واكسن 4 ماهگي ............

سلام دختر قشنگم ، امروز بايد واكسن 4 ماهگيتو مي زدي و ماماني هم 1 ساعت بيشتر مرخصي نداشتم. به همين خاطر بابايي صبح زود مارو رسوند خونه مادر جون و با مادر جون رفتيم تا واكسنتو بزنيم.همش دلم شور مي زد كه نكنه بعد از جدا شدن از من گريه كني ولي اينطور نشد.وقتي رسيديم درمانگاه بهت واكسن زدن فقط يه جيغ بنفش كشيدي و بعدش  كه بهت شير دادم آروم شدي.اونوقت مادرجون از داروخانه استامينوفن خريد و 15 قطره بهت دادم و يه كم هم ماليدم به جاي واكسنت.چون دردت شروع شده بود با ناله استامينوفن رو خوردي.الهي بميرم كه خون واكسنت ريخت رو مانتو ماماني و ماماني دلش كباب شد برات.ولي چون شير خورده بودي و خيلي خوبت ميومد خوابيدي.تو خواب هم برام داشتي ناز مي كردي و ...
22 تير 1392

پيدا شدن گوشواره دخمل نازم 20 تير ........4 ماهگي آيلين خانوم21 تير

5شنبه 20 تير بود كه بابايي رفت تا  ماشين رو ببره كارواش.قرار بود فقط بيرون ماشينو بده تا بشورن ولي كارگر اونجا گفت داخل ماشين چي؟شوشو هم گفت تا اينجا اومدم داخلشم بدم بشوره و تميز كنه.كارگره تا اومد داخل ماشينو جارو برقي بكشه يه لنگه گوشواره ايلين كه مليله صورتي داشت رو پيدا كرد.بابات خيلي خوشحال شد كه پيدا شد.منم خيلي خوشحال شدم.ولي اينو ديگه تو گوشت نمي كنم و برات يه آويزي مي خرم.راستي دخمل نازم شما 21 تير92 شدي 120 روزه.ايشالله 120 ساله شي. فداي خندهات بشم كه وقتي مي خندي لثه بي دندونت معلوم ميشه . ...
22 تير 1392