کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

32 هفته و 0 روزگي آيلين خانوم(30دي ماه 91)

سلام عشق مامان و بابا .ديروز خيلي از صبح شيطوني كردي و مامان فقط داشت از درد به خودش مي پيچيد.نه مي تونستم بشينم و نه به پهلو دراز بكشم.تا بابايي دستشو مي ذاشت رو شكمم تو وول نمي خوردي و تا بابايي دستشو بر مي داشت شيطوني مي كردي.بابايي هم مي خنديد كه عجب دخمل بلايي داره. به هر حال ماه هشتمه و اين دردا عاديه.امروز رسما 32 هفتگيت تموم شد و از فردا مي ري تو 33 هفتگي.ديروز خاله معصومه با باران اومده بودن خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ.وقتي ما اونجا رسيديم باران پيش مامان بزرگ آروم خوابيده بود.قربونش برم كه اينقدر دخمل آروميه.خدا كنه تو هم مثل اون آروم باشي. راستي خونمون هم كه يه مدت بود خريده بوديم و پيمانكارش بالا سرش نبود دوباره شروع به تكميل...
6 تير 1392

آيلين مامان

سلام فندق مامان ديروز از بس تكون خوردي و شيطوني كردي بابايي كلي ذوق كرد و گفت كه بايد برات يه اسباب بازي جايزه بگيره.با هم رفتيم ستاره جنوب و يه اسباب بازي هوش برات خريديم.من كه خيلي خوشم اومد.راستي ديروز بارون شديد با گرد و خاك و رعد و برق داشت مي زد.اين اولين باروني بود كه براي تو مي باريد گلم به اميد بازي كردنت تو برف و بارون.  اينم عكس اسباب بازيت   بوسسسسسسسسسس شيطونم ...
6 تير 1392

پاقدم خوب آيلين خانوم

امروز بابايي مي ره شيراز كه ماشينمونو بياره عزيزم.بابايي مي گه اين از پا قدم خوبه توئه كه داريم ماشين مي خريم.بابايي خيلي ذوق داره از پاقدم خوبه توئه كه خونه دار هم شديم.عزيزم پس زماني كه پاتو تو دنيا بزاري خير و بركتو با خودت همراه مياري.   دوستت داريم
6 تير 1392

30 هفته و 0 روزگي آيلين خانوم

5شنبه 14 دي ماه91 دختر خاالت بدنيا اومد عزيز دلم و اين باعث شد من بيشتر از پيش تو اومدن تو دست به دعا بشم.خسته شدم مادر پس كي مياي تو بغلم.وقتي باران رو بغل مي كرد و آروم مي خوابيد آرزو مي كردم تو توي بغلم بودي و مي خوابوندمت.عزيز دلم امروز رسما 30 هفتگيت تموم مي شه و از فردا مي ري تو 31 هفتگي.قربون وول خوردنت
5 تير 1392

وارد 9 ماه شدن فندق مامان...(19 بهمن ماه 91)

سلام فندق كوچولو ديروز 8 ماهگيت تموم شد و رسما از امروز وارد 9 ماهگي شدي.ديشب با اينكه جات تنگ بود ولي داشتي شيطوني مي كردي و ماماني درد داشتم.طوري بود كه حس مي كردم پاهات داره كليه هامو در مياره.حتي دست مشت شدتو هم حس كردم.مي دونم اگه تكون نخوري بدنت خشك               مي شه.ايشالله زودتر اين يك ماه هم مي گذره و بدنيا مياي اونم سالم. تا امروز ماماني 11 كيلو اضافه وزن دارم كه دكترت گفت نرماله. همه منتظر اومدن تو هستن از جمله باران كوچولو ...
19 بهمن 1391

34هفته و 0 روزگيت مبارك

از فردا مي ري تو 35 هفتگي يعني دقيقا 34 هفته و 4 روزگي ،8 ماهت تموم مي شه و مي ري تو 9 ماهگي. منم مرخصي زايمانم از 36هفته و 3 روزگيت شروع مي شه يعني تا 30 بهمن فقط ميام سركار. ...
14 بهمن 1391

چرخيدنت......يكشنبه 1391/11/08

سلام فندق من.قربونت برم كه 2 روزه داري تو شكم ماماني هي مي چرخي.حس مي كنم سرت داره مياد پائين و به قول بابا داري كله پا مي شي.ههههه البته خدا كنه اشتباه نكرده باشم.پريشب داشتي پاهاتو مي بردي سمت راست شكممو و سرتو داشتي مياوردي پائين.ولي هنوز مطمئن نيستم كامل چرخيده باشي.
11 بهمن 1391

بابايي با ماشين از شيراز اومد.(1391/11/05)

سلام عزيزم.امروز بابايي صبح ساعت 3 رسيد خونه.نبودي ببيني چقدر خسته بود ولي با اون حالش بازم اومد سركار.تا صداي بابايي رو شنيدي از خواب بيدار شدي و  وول خوردي.قربونت برم كه صداشو مي شناسي گل من.بابايي واسه من و تو لواشك و كشك و انجير  و دوغ محلي آورده بود و كلي خوراكي ديگه. ماشينمون هم صبح ديدم خيلي خوشمله.من كه راضيم.اينا به خاطر پاقدم شماست دخترممممممممممم
5 بهمن 1391